سلام بچهها !
من هم اومدم
خیلی خوشحالم از اینکه علیرغم دوری و نزدیکی ظاهری از همدیگه، همواره به یاد هم هستیم و این باغچه کوچک(به قول مهاجر) هم بهانة تازهای شده تا قرار ملاقات بذاریم و با هم بیشتر حرف بزنیم و درد دل کنیم.
پس هر وقت دلمون گرفت بیایم توی باغچه وحدت- کنار جوی زلال صداقت- زیر درخت محبت- همراه با بلبلهای عاشق گل نرگس، غزل عشق سر بدیم و در سفر سی مرغ ! به کوه قاف، دوستان یار و یاران دوست باشیم.
وقت خلوت نیست اندر جمع آی ای هدا چون کوه قاف و تو هْمای
همینجا از غبارِ سبکبار که خیلی زحمت برای این باغچه کشیده ممنونم و این بیت رو بهش تقدیم میکنم:
بر باد صبا غبارگردم پیراهن کوی یار گیرم
یک بیت هم برای مهاجرِ بیقرار و خانه به دوش که زیاد توی این باغچه رفت و آمد میکنه:
یک روز آن که بود مهاجر به ملک غیر امروز سوی خطهی ایمان مهاجر است
دوست دارم دْکیجون(م.چ) هم یه اسم مستعار برا خودش انتخاب کنه. فکر کنم برای بار اول زیادی حرف زدم. بقیه حرفها بمونه برا بعد!
نوشته شده توسط: حباب(س.ف)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ